RUMORED BUZZ ON داستان های واقعی

Rumored Buzz on داستان های واقعی

Rumored Buzz on داستان های واقعی

Blog Article

او اکنون در دهه ۸۰ خود، بقیه عمر خود را به نگهداری مسافرخانه به جای فرار از آن متعهد کرده است (کاری که احتمالاً اکثر ما نیم قرن پیش انجام می‌دادیم).

این خانه گذرگاه‌های مخفی، ستون‌های وارونه، اتاق‌هایی که مهروموم شده بودند و راه‌پله‌هایی که راه به جایی نمی‌بردند، داشت. حتی حمام‌ها قرار بود آن‌ها را گیج کنند، زیرا از ۱۳ مورد، فقط یکی کار می‌کرد.

زمانی که به راه ورودی جاده متروکه رسیدند، ناگهان آدریان متوجه شد خانمی سفیدپوش وسط جاده راه می‌رود. پشت آن خانم به آن‌ها بود و در نتیجه فقط مو‌های بلندش به چشم می‌خورد. آدریان از سرعت ماشین کاست تا بتواند چهره آن خانم را ببیند. از لئو خواست که نگاهی به آن خانم بیندازد و وقتی متوجه شد که لئو هم می‌تواند آن زن را ببیند، خیالش تا حدی راحت شد.
داستان
برخی ادعا می‌کنند که موقعیت مسافرخانه در امتداد این دو خط لی، به طور تصادفی مستقیماً به استون هنج انگلستان منتهی می‌شود و بنابراین باید مکانی با انرژی معنوی قوی باشد.

در واقع فرض بر این بود که اگر فرد نسبت به این معاینات عجیب واکنش نشان ندهد بی‌شک جان خود را از دست داده. همچنین باور بر این بود که خواص هوش‌آور تنباکو می‌تواند هر فردی را به‌ راحتی احیا کند.

این مسافرخانه (یک اقامتگاه کشیش سابق که در سال ۱۱۴۵ ساخته شده) نه تنها قدیمی‌ترین ساختمان شهر است، بلکه دقیقاً در محل تلاقی دو خط «لی» قرار دارد. اعتقاد بر این است که خطوط لی، خطوطی ماوراءطبیعی هستند که بناهای تاریخی جهان را در یک تراز قابل توجه به هم متصل می‌کنند.

مجبورم برگردم به شهر و یکی رو پیدا کنم تا ماشینو یدک کنه. شهر از اینجا زیاد دور نیست. تو می‌تونی توی ماشین منتظر بمونی.» دختر با اینکه دلش نمی خواست گفت: «باشه. اما لطفا خیلی طول نکشه.»

ماجرای تلخ و مرموز آمیتی ویل تا مدت‌ها در رسانه‌ها باقی ماند و از روی آن فیلمی هم ساخته شد، تا این که جی آنسون نویسنده‌ی این کتاب تصمیم گرفت داستانی ترسناک بر اساس این ماجرای رعب‌آور بنویسد. 

طبق گفته‌های «غریبه زیبا: روح کیت مورگان و هتل دل کورونادو»، افرادی که فعالیت‌های ماوراءالطبیعه را در این هتل گزارش کرده‌اند، کم نیستند. میهمانان نورهای سوسوزن، یک تلویزیون گول‌زننده و تغییر دما را تجربه کرده‌اند که از ناکجاآباد ظاهر می‌شود و به طور غیرقابل توضیحی ناپدید می‌شود.

پیشنهاد می‌کنیم چند داستان واقعی ارواح را در ادامه این مطلب بخوانید.

برای یک لحظه، مرد همان‌جا زیر بارش باران در حالی که پوزخند می‌زد مانند مرد دیوانه‌ای ایستاد. سپس دستش را درون جیبش کرد، چیزی بیرون آورد و به آرامی دستش را بالا برد. سوییچ ماشین پدر دخترک در دستش بود!

باوجودِ داشتن همسر، دو بچه و زندگی مستقل و کارِ پر مسئولیت ماهی «یک شب» باید خونه پدر و مادرش باشه!

وقتی از پنجره مغازه اسباب بازی فروشی عبور می کردن، دختر بچه بازوی مادرشو گرفت و بهش گفت که میخواد داخل این مغازه رو ببینه.

در نهایت هم یکی از خوانندگان‌مان با دفتر مجله تماس گرفت و داستان زندگی خود را برایمان تعریف کرد. شما هم این داستان را بخوانید و او را راهنمایی کنید. اگر زندگی خودتان هم داستانی عجیب است حتما با ما تماس بگیرید تا در شماره بعد داستان شما زینت‌بخش این صفحات باشد.

Report this page